شخصیت شناسی در کسب و کار
یکی از مهم ترین بحث های کسب و کار و انتخاب شغل بحث شخصیت شناسی در کسب و کار است که میتوان به مدیریت رفتار سازمانی، مدیریت منابع انسانی، اصول و فنون مذاکره، مهارت ارتباطی و مهارت فروش اشاره کرد. اما در سایر زمینههای مدیریتی هم دانش شخصیت شناسی نقش بسیار مهمی ایفا میکند. انواع تست های شخصیت شناسی و الگوهای تیپ شناسی معرفی شدهاند ؛ بحثهای غیرعلمی مانند شخصیت شناسی بر اساس ماه تولد یا شخصیت شناسی بر اساس رنگ های مورد علاقه نیز بسیار مورد استقبال قرار میگیرند. هدف ما از این مقاله بررسی بحث های علمی و اثبات شده می باشد.
تعمیمهای نادرست و گسترده
آشنایی سطحی با هر موضوع علمی، میتواند به تعمیمهای نادرست و گسترده منجر شود؛ شخصیت شناسی نیز، از این قاعده مستثنی نیست. به عبارت دیگر، آشنایی سطحی و غیرعلمی با اصطلاحات و ابزارهای شخصیت شناسی، ممکن است باعث شود که مفاهیم و ابزارهای این حوزه را در فضاهای نامناسبی به کار بگیریم.
مثلاً:
- آیا واقعاً استفاده از آزمون تیپ شناسی در مصاحبه استخدامی میتواند مفید باشد؟
- یا اینکه آیا میتوان بر اساس میزان درونگرایی و برونگرایی فردی که به تازگی استخدام شده، رضایت شغلی او را در آینده پیشبینی کرد؟
این نوع سوالات را نمیتوان بر اساس تجربههای موردی پاسخ داد و صرفاً با شناخت عمیق مبانی علمی شخصیت شناسی، میتوانیم آنها را به درستی پاسخ دهیم.
مصداقیابی نامناسب
مباحث شخصیت شناسی با تجربههای روزمرهی زندگی ما گره خوردهاند. به همین علت، همواره این وسوسه وجود دارد که هر آنچه را در این مباحث میآموزیم، به سرعت به خود و اطرافیانمان نسبت دهیم و در جستجوی مصداقهایی برای آنها باشیم. این نوع مصداقیابیهای شتابزده، میتوانند ما را به سمت تحلیلهای نادرست و غیردقیق و نیز سوگیری در تصمیم گیری سوق دهند. زود تصمیم گیری نکنید همیشه یا تجزیه و تحلیل، تصمیم بگیرید.حتماً شما هم کسانی را دیدهاید که به محض آشنایی سطحی با اصطلاحاتی مانند درونگرا، برونگرا، آرکتایپ، تیپ شخصیتی، شخصیت شناسی MBTI و مانند اینها، هر روز و هر لحظه در پی تحلیل شخصیت دیگران هستند و چه بسا با اتکا به دانستههای سطحی خود، قاطعیت بیشتری در قضاوتهای خود بهخرج دهند. حتی دانستن این ها فقط برای یادگیری و اینکه شخصیت خود را بشناسید کافی است و نباید به دنبال شخصیت بقیه افراد بروید چون شما روانشناس و روانپزشک نیستید. فقط شخصیت های خودتان را بررسی کنید.
مخلوط شدن علم و شبه علم و داوریهای شخصی
دستاوردهای شخصیت شناسی نیز، مانند بسیاری از زیرمجموعههای دیگر روانشناسی، با تکیه بر روش علمی و مطالعات گسترده و روشمند تجربی حاصل شدهاند. یادگیری سریع و سطحی شخصیت شناسی و خلاصه کردن آن در چند گزاره، توصیه یا توصیف، باعث میشود که پیشفرضها و اما و اگرهای پشت نظریهها را ندانیم و قسمتهای خالی پازل خود را نیز، با تجربهها و داوریهای شخصی یا مطالبی از جنس شبه علم (که در این حوزه فراوانند) تکمیل کنیم. مطلع نبودن از جزئیات نظریهها و بحثها و نقدهایی که در پس آنها وجود دارد، در نهایت خود را به شکل باور قطعی به نتایج غیرقطعی نشان میدهد. همین ترکیبِ دانش سطحی با تعصب عمیق باعث شده که زمانی یونگ، در انتقاد از کسانی که تندروتر از او (و ناآگاه به جوانب مختلف دیدگاههای او) بودند بگوید (+): «خدا را شکر که من یونگ هستم و یونگین (پیرو مکتب یونگ) نیستم!»
مفاهیمی مانند اضطراب، خودشیفتگی، قدرت طلبی، درونگرایی، برونگرایی، سایکوپات و کمال طلب بودن، از پشتوانهی قویِ چندین دهه (و گاه چند قرن) تلاش برخوردار هستند.اما بهعلت پرداختن بسیار سطحی به این مفاهیم در کتابها و کلاسهای مدیریتی، این اصطلاحات معمولاً با معنایی سطحی یا متفاوت از معنای اصلی، در میان مدیران، کارشناسان منابع انسانی و مذاکره کنندگان رد و بدل میشوند. پیشنهاد ما این است که اگر قصد دارید در یکی از حوزههای رفتار سازمانی، مذاکره یا منابع انسانی به شکل حرفهای فعالیت کنید، از روی هیچیک از درسهای شخصیت شناسی عبور نکنید و برای مطالعهی تک تک آنها وقت بگذارید.اما اگر قرار نیست این حوزه را به شکل تخصصی دنبال کنید و صرفاً برای کنجکاوی شخصی یا آشنایی عمومی، به سراغ درسهای شخصیت شناسی آمدهاید، ممکن است تصمیم بگیرید از مطالعهی برخی درسها – خصوصاً آنهایی که جنبهی تئوریک بیشتر دارند – صرفنظر کنید. هدف از یادگیری شخصیت شناسی، درک بهتر تفاوتهای فردی انسانهاست. هر چه این هدف برایتان مهمتر و ارزشمندتر باشد، نیاز دارید که وقت بیشتری را به مطالعهی درسهای شخصیت شناسی اختصاص دهید و دشواری مطالعه و یادگیری درسهای عمیقتر و جدیتر را نیز به جان بخرید.
آیا مطالعه درسهای شخصیت شناسی پیشنیاز خاصی دارد؟
بیشتر درسهای شخصیت شناسی، پیش نیاز ندارند؛ بنابراین میتوانید به سادگی، به همان ترتیبی که در پایین هر درس مشخص شده، درسها را بخوانید و جلو بروید.
چه دامهایی در مسیر یادگیری شخصیت شناسی وجود دارد؟
رایج است در ابتدای معرفی درسها و دورههای آموزشی، از نتایج و دستاوردهای مثبت دورهها صحبت کنند و بگویند که زندگی شخصی و شغلی شما با یادگیری این مباحث تغییر خواهد کرد. اما واقعیت این است که آموزش شخصیت شناسی و مباحث مرتبط با آن، اگر با دقت و وسواس کافی انجام نشود، میتواند دردسرساز هم باشد. به همین علت پیشنهاد میکنیم اگر قصد دارید درسهای شخصیت شناسی را به شکلی دقیق و منسجم مطالعه کنید، حتماً ابتدا برای خواندن درس دامهای یادگیری شخصیت شناسی وقت بگذارید. یکی از شخصیت هایی که افراد به دنبال آن هستند شناخت درونگرایی و برون گرایی است. اگر بحثهای مختلف و دیدگاههای متفاوت در خودشناسی و شخصیت شناسی را کنار یکدیگر بگذارید و مقایسه کنید، کمتر واژه و اصطلاحی را میبینید که به اندازهی درونگرایی و برونگرایی مورد توجه قرار گرفته باشند. حتی شاید بتوان گفت این دو مفهوم، به نوعی مخرج مشترک رایجترین نظریه های شخصیت شناسی محسوب میشوند. این درس اختصاصاً به بررسی تعریف درونگرایی و ویژگی های افراد درونگرا اختصاص یافته است. اما قطعاً با مطالعهی آن تصویر واضحتری از مفهوم برونگرایی هم در ذهن شما شکل خواهد گرفت.
تعریف درونگرایی و خصوصیات افراد درونگرا چیست؟
با وجودی که اصطلاح درونگرایی (به انگلیسی: Introversion) در بسیاری از مدلها و نظریههای شخصیت شناسی به کار میرود، اما همهی این نظریهها معنای یکسانی برای این مفهوم قائل نیستند. سادهترین تعریفی که عموم مردم از درونگرایی در ذهن دارند، ساکت نشستن و منزوی بودن و گوشهگیری است.این تعریف معمولاً بار معنایی منفی هم دارد. شاید شما هم پدرها و مادرهایی را دیده باشید که گاهی اوقات حتی از دیگران به خاطر درونگرایی فرزندشان عذرخواهی میکنند. در حالی که آنچه روی داده صرفاً این بوده که مثلاً فرزندشان به موقع سلام نکرده یا به سوالی که یکی از بستگان پرسیده، پاسخ نداده است. به علتِ همین برداشت نادرست از درونگرایی است که عباراتی مانند درمان درونگرایی و حل مشکل درونگرایی در جستجوهای اینترنتی به کار میروند و رواج دارند. خوب است بدانید بسیاری از افراد موفق جهان که کارهای بزرگی در زمینه های مختلف انجام داده اند، افرادی درون گرا بوده اند . درونگرایی را باید شناخت که در ادامه تعریف های واضحی برای آن ها می آوریم. درونگرایی به این معنا است که توجه و علایق و دغدغههای فرد، به احساسات و افکار و دنیای درونی او معطوف است. در مقابل، برونگرایی به این معنا است که توجه و علایق و دغدغههای فرد به دنیای بیرونی معطوف میشود.
در کتاب ها و مقالات تخصصیتر یونگی جملههایی شبیه اینها را هم میبینید:
- اینکه برای فرد درونگرا، زندگی ذهنی جذابیت بالایی دارد.
- اینکه فرد درونگرا از خلوت کردن با خودش انرژی میگیرد و در تعامل با دیگران، انرژی خود را از دست میدهد
اگر میخواهید تصویری دقیقتر از مفهوم درونگرایی (یا در واقع: شاخص برونگرایی پایین) در نگاه آیزنک داشته باشید، بد نیست نگاهی به نمونه سوالهای زیر – که او در پرسشنامهاش مطرح میکند – بیندازید:
آیا شما فرد پرحرفی هستید؟
آیا از دیدن افراد جدید لذت میبرید؟
آیا نسبتاً بانشاط و سرزنده هستید؟
آیا میتوانید در یک مهمانی شاد شرکت کنید و لذت ببرید؟
آیا در ایجاد دوستیهای جدید پیشقدم میشوید؟
آیا از قاطی شدن با مردم لذت میبرید؟
آیا از [محیطِ] پرهیجان و شلوغ لذت میبرید؟
برونگرایی [و درونگرایی] در مدل پنج عاملی شخصیت
به عبارت دیگر، هر چه برونگرایی شما پایینتر باشد، میتوانید فرض کنید درونگراتر هستید.
اما باید به خاطر داشته باشیم که آنچه به عنوان برونگرایی در مدل پنج عاملی مطرح میشود، ترکیبی از شش دسته ویژگی است:
- گرم بودن
- اجتماعی بودن
- صراحت و قاطعیت
- جنب و جوش و فعالیت
- هیجانخواهی
- تجربه هیجانهای مثبت
بنابراین حاصلجمع وضعیت شما در این شش دسته ویژگی است که نهایتاً باعث میشود در مدل پنج عاملی شما را برونگراتر از فردی دیگر یا درونگراتر از او ارزیابی کنند. یعنی تمام افراد به یک میزان درون گرا یا برون گرا نیستند و میزان آن در افراد مختلف متفاوت است.
صفتهایی که با درونگرایی اشتباه گرفته میشوند
ما واژهها و ویژگیهای متعددی را معادل درونگرایی در نظر میگیریم. به عنوان مثال خجالتی بودن از جمله مواردی است که معادل درونگرایی در نظر گرفته میشود. در حالی که فرد خجالتی از تعامل با دیگران هراس دارد اما فرد درونگرا، صرفاً تنها بودن را به در جمع بودن ترجیح میدهد. با توجه به توضیحاتی که تا اینجا ارائه شد، قطعاً توجه دارید که باید همواره به معنای دقیق درونگرایی توجه داشته باشیم و به سادگی آن را به جای جمع گریزی یا خجالتی بودن یا اضطراب اجتماعی یا موارد مشابه به کار نبریم.
کدام بهتر است: درونگرایی یا برونگرایی؟
مستقل از ریشهی تفاوتها و سهم وراثت و محیط و تربیت در درونگرایی و برونگرایی، یک نکتهی مشخص وجود دارد و آن اینکه از میان دو صفت درونگرا و برونگرا نمیتوان یکی را به دیگری ترجیح داد. موفقیت زندگی و شغلی ما، تابع درونگرایی و برونگراییمان نیست؛ بلکه تابع شغل و مسیری است که برای زندگی انتخاب میکنیم. اگر چه ممکن است یک فرد درونگرا در شغلهایی با پایهی مالی، موفقتر از شغلهایی با پایهی فروش باشد و بالعکس فرد برونگرا در شغلهایی که بر پایهی فروش بنا شدهاند شانس موفقیت بیشتری داشته باشد. حتی در یک زمینهی تخصصی نیز، به سادگی نمیتوان در مورد موفقیت یا عدم موفقیت بر اساس تیپ شخصیتی نظر داد.
در تکمیل مورد نخست، میتوان این مثال را مطرح کرد:
- فرد درونگرا میتواند در شغلهایی نظیر حسابداری که تعامل کمتری با محیط دارند موفقتر عمل کند.
- فرد برونگرا میتواند در حسابرسی، که شغلی با تعامل بالاتر است، موفقتر باشد.
- فرد درونگرا ممکن است بتواند مدیر فروش بسیار خوبی باشد.
- فرد برونگرا ممکن است در سمت فروشنده زندگی موفقتری را تجربه کند.
به عبارت دیگر در هر زمینهی شغلی، میتوانید زمینههای تخصصیتری را ببینید که برای فرد برونگرا یا درونگرا مناسب باشد. این جمله که فرد برونگرا میتواند معلم بهتری باشد، مربوط به چند دهه قبل است. امروز، هم برونگرایان و هم درونگرایان میتوانند تجربهی موفقی از معلمی داشته باشند. فقط شاید برونگرا به سراغ معلمی در فضای فیزیکی و درونگرا به سمت آموزش دیجیتال برود. حتی اگر یک فرد درونگرا به فروشندگی منصوب شود، باز هم نمیتوان نتیجه گرفت که وی الزاماً فروشندهی ناموفقی خواهد بود. اما میتوان نتیجه گرفت که اگر او بخواهد به اندازهی یک فرد برونگرا موفق باشد، احتمالاً باید انرژی بیشتری را برای کسب همان میزان از موفقیت صرف کند. به بیان دیگر، ممکن است فرد درونگرا در شغلی که مناسب فرد برونگراست، زودتر مستهلک شود.
مقالات مشابه با این مقاله:
نوشته شده توسط مهندس حمصیان